تاریخ انتشار : یکشنبه 24 فروردین 1404 - 18:46
کد خبر : 16210

وندالیسم فرهنگی؛ خنجری از درون بر پیکره تاریخ

نیاکان ما، ستون‌هایی از سنگ برافراشتند که هزار سال سیلی باد و شلاق آفتاب را تاب آورد، کتیبه‌هایی حک کردند که از میان خاک و خاطره، هنوز صدایشان می‌رسد، گنبدها ساختند، کاشی‌ها چیدند و کوچه‌ها را با عطر حضورشان معنا کردند، اما امروز، نه با شمشیر مهاجم، که با بی‌تفاوتی و نادانی خودی، پیکره‌ی این میراث گران‌سنگ، زخمی‌ می‌شود.

به گزارش رخداد پرس، مسعود رحمانی رئیس اداره روابط عمومی و امور فرهنگی اداره کل میراث‌فرهنگی، گردشگری و صنایع‌دستی خراسان رضوی در یادداشتی نوشت: در روزهای تعطیلات نوروز، همان زمانی که قرار است با غرور به تماشای گذشته پرافتخارمان بنشینیم، فیلم‌ها و عکس‌هایی در فضای مجازی دست‌به‌دست شد که هر انسان اهل فرهنگ را به اندوهی عمیق فروبرد، تکه‌ای از ستون‌های تخت‌جمشید ربوده شده و چون سنگی بی‌ارزش در کنار جاده رها شده است. دیوارهای ارگ‌ها و کاروان‌سراها با خودکار و چاقو پر از نام‌هایی شده‌اند که نه نشانی از عشق دارند، نه از فهم. ماسه‌های نقره‌ای سواحل جنوبی، به یغما رفته‌اند و زیر چرخ‌های سوداگری، ردپای طبیعت هم گم شده است. این‌ها همه، مصداق‌هایی‌اند از وندالیسم فرهنگی؛ زخمی که از درون می‌زند، بی‌آنکه هیچ مهاجمی بر دروازه‌ای بتازد.

 

وندالیسم چیست؟

 

وندالیسم، یا آن‌گونه که در فارسی به آن «تخریب‌گرایی» می‌گویند، رفتاری‌ست مبتنی بر آسیب عمدی به اموال عمومی، آثار تاریخی، یا نمادهای فرهنگی. ریشه‌ی این واژه به قومی با نام «وندال» باز می‌گردد که در سده‌های تاریکِ اروپا، به غارت شهرها و ویرانی دستاوردهای فرهنگی شهره بودند. اما امروز، دیگر نیاز نیست قومی بیگانه بتازد. نسل‌هایی از خود ما، بی‌آنکه شمشیری برکف داشته باشند، با یک خودکار، یک سطل رنگ، یا حتی یک بی‌تفاوتی، همان کار را می‌کنند.

 

چرا وندالیسم؟ چرا ما؟

 

این پرسش تلخ، باید در عمق ساختار فرهنگی و اجتماعی ما جست‌وجو شود. وقتی آموزشِ قدرشناسی از میراث فرهنگی در مدارس ما جایی ندارد، وقتی کودکی هرگز پای صحبت یک باستان‌شناس یا راهنمای گردشگری ننشسته، و وقتی هیچ‌گاه به او نگفته‌ایم که این نقش‌ها، این دیوارها، این سنگ‌ها، روایت‌گر شناسنامه‌ی ما هستند، چه انتظاری داریم؟

 

تخریب یک اثر تاریخی، صرفاً یک جرم نیست؛ یک فاجعه‌ی هویتی‌ است، کسی که ستونی از تخت‌جمشید را می‌شکند یا با چاقو بر دیوار یک کاروانسرا نام خود را می‌نویسد، در واقع اعلام می‌کند که پیوندی با تاریخ ندارد. بی‌ریشه است و برای داشتنِ هویت، ناچار است نام خود را بر جایی حک کند.

 

آیا قانون کافیست؟

 

قانون‌های زیادی درباره‌ حفظ میراث فرهنگی نوشته شده‌اند، جرائم نقدی، مجازات‌های زندان، و ممنوعیت‌هایی برای آسیب‌زنندگان در نظر گرفته شده است، اما هیچ قانونی نمی‌تواند جای «فهم» را بگیرد. جایی که آگاهی نباشد، قانون تنها چوبی‌ست بی‌اثر، چاره در فرهنگ‌سازی‌ست. در داستان گفتن برای نسل نو. در نشان دادن زیبایی ریشه‌ها. در بردن کودکان به موزه‌ها، در روایت قصه‌هایی از دل این آثار، و در باور اینکه این دیوارها، ستون‌ها و کتیبه‌ها، نه فقط برای تماشا، که برای زیستن‌اند.

 

چه باید کرد؟

 

نخستین گام، بازنگری در آموزش است، باید از دوران کودکی، مهر به میراث فرهنگی را در دل‌ها بنشانیم، رسانه‌ها، نقش کلیدی دارند، تولید مستندها، پویانمایی‌ها و محتوای دیجیتال جذاب درباره آثار تاریخی، نه به شیوه‌ی خشک و رسمی، بلکه با زبانی ملموس و نزدیک، ضروری‌ست.

 

همچنین، تورهای آموزشی برای نوجوانان، حمایت از هنرمندان بومی، و فعال‌سازی جوامع محلی در مراقبت از میراث خود، می‌تواند پیوند نسل امروز را با گذشته تقویت کند. در کنار همه‌ این‌ها، برخورد قاطع با متخلفان نیز لازم است. تاوان بریدن ستون تخت‌جمشید، نباید صرفاً یک جریمه‌ نقدی باشد، باید به اندازه‌ بزرگی فاجعه، بازدارنده و جدی باشد.

 

نکته پایان

 

ما میراث‌دار تمدنی هستیم که زمانی چراغ جهان بوده است، هر سنگ‌نگاره، هر گنبد فیروزه‌ای و هر خطِ خوش بر کاشی، یادگاری‌ از قرن‌ها فرهنگ، هنر و دانایی است که تخریب آن‌ها، فراتر از یک جرم بلکه جنایتی‌ست علیه هویت. بنابراین باید دست به دست هم دهیم تا وندالیسم فرهنگی را مهار کنیم. تا این ستون‌ها، دیوارها و ساحل‌ها، همچنان بمانند، تا فرزندان ما هم بتوانند، روزی با افتخار، به گذشته‌ خود نگاه کنند.